زندگانى امیر المؤمنین علیه السلام
کتاب: زندگانى امیر المؤمنین علیه السلام ص 24 تا 25
سید هاشم رسولى محلاتى
در رویات اهل سنت تا جیى که نگارنده دیده،ین گونه است که چون درد زیمان فاطمه بنت اسد را گرفت و شکیتحال خود را به ابو طالب کرد،ابو طالب دست او را گرفته و به مسجد الحرام آورد و به درون خانه کعبه برد و بدو گفت:
«اجلسى على اسم الله»
[به نام خدا در ینجا بنشین]
و سپس فاطمه بنت اسد پسر زیبیى به دنیا آورد و ابو طالب او را«على»نامید و ین حدیث را ابن مغازلى در مناقب و ابن صباغ در فصول المهمه و دیگران نقل کردهاند (3)
نظیر ین ماجرا در برخى از رویات علماى شیعه نیز ذکر شده ولى عموما در رویات علماى شیعه رضوان الله علیهم ین گونه است که خود فاطمه بنت اسد هنگامى که دچار درد زیمان شد،به کنار خانه آمد و از خدا خواست تا امر ولادت مولودش را بر او آسان گرداند،به دنبال ین دعا بود که دیوار خانه کعبه شکافته شد،فاطمه به درون آن رفت و على (ع) به دنیا آمد.
اصل حدیث مطابق آنچه شیخ صدوق (ره) در کتابهاى امالى،علل الشریع و معانى الاخبار و محدثین دیگر شیعه رضوان الله علیهم نقل کردهاند ین گونه است که از یزید بن قعنب رویتشده که گوید:
من و عباس بن عبد المطلب و جمعى از قبیله«بنى عبد العزى»رو به روى خانه کعبه در مسجد الحرام نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد که درد زیمان او را ناراحت کرده بود،پدیدار گشته و نزد خانه آمد و گفت:
«رب انى مؤمنة بک و بما جاء من عندک من رسل و کتب،و انى مصدقة بکلام جدى ابراهیم الخلیل،و انه بنى البیت العتیق،فبحق الذى بنى هذا البیت،و بحق المولود الذى فى بطنى لما یسرت على ولادتي».
)پروردگارا من یمان دارم به تو و به همه پیمبران و کتابهیى که از سوى تو آمده،وگفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که ین خانه کعبه را بنا کرد،پروردگارا به حق همان کسى که ین خانه را بنا کرد و به حق ین نوزادى که در شکم من است که ولادت او را بر من آسان گردان.(
یزید بن قعنب گوید:ناگهان دیدم قسمت پشتخانه کعبه شکافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز (مانند نخست) به هم پیوست،ما که چنان دیدیم،خواستیم قفل در را باز کنیم ولى در باز نشد و دانستیم که (سرى در ین کار هست و ین ماجرا) از جانب خداى تعالى است.
ین مطلب بسرعت در شهر پیچید و مردم در سر هر کوى و برزن از آن بحث و گفتگو مىکردند و زنان پرده نشین نیز از ین ماجراى شگفت انگیز با خبر شده و از آن سخن مىگفتند.
سه روز از ین ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد،فاطمه از همان مکان بیرون آمد و على (ع) را در دست داشت و به مردم مىگفت:
خداى تعالى مرا بر زنان پیش از خود برترى بخشید،زیرا آسیه دختر مزاحم خداى عز و جل را در مکانى پرستش کرد که جز به صورت اضطرار و ناچارى نمىبیستى پرستش او را نمود و مریم دختر عمران نخله خشک را حرکت داد تا از آن رطب تازه خورد و من در خانه خدا رفتم و از روزى و میوه بهشتى خوردم و چون خواستم از خانه بیرون یم هاتفى ندا کرد که اى فاطمه نام ین مولود را«على»بگذار که خداى على اعلى فرمید:من نام او را از نام خود جدا کردم و به ادب خود ادب آموختم و من بر مشکلات علم خویش او را واقف ساختم و اوست کسى که بتها را در خانه من مىشکند و اوست کسى که بر پشتبام خانهام اذان گوید و مرا تقدیس کند و واى به حال کسى که او را دشمن داشته و نافرمانیش کند.
پىنوشت:
1.براى تفصیل بیشتر به احقاق الحق،ج،ص 486 به بعد مراجعه کنید