زیبایی
زیبایی
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی می ایستاد وبه کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کردبعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره می شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم"دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش رابالا انداخت و راه افتاد و گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمیخوام
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۱ ساعت 7:15 توسط حاجی
|