برای دلاور عرصه كربلا
ای سر افراز ترین لاله صحرای وجود
تا ابد تشنه جامت لب دریای وجود
شوره زارم شود از رایحه عشق بهار
زانكه نام تو بود مطلع فردای وجود
عالم از داغ تو چون مست زپیمانه عشق
ایكه در میكده شد نام تو صهبای وجود
در عزای تو در آن وادی پر گرد و غبار
قدسیان را همه دیدم به تماشای وجود
چون توان گفت چه شد لحظه معراج سحر
كاش می سوخت همان لحظه سراپای وجود
خون شد آن دم جگر عشق كه با خون گلو
گل نشان شد زشقایق همه دیبای وجود