روی برگ خاطراتم قطره های شبنم است
بی تو بختم دود اندود است و حالم درهم است
روی برگ خاطراتم قطره های شبنم است
گریه هم دیگر نمی خواهد که آرامم کند
در هجوم بی وفایی، دوستی ها مبهم است
هر بهار آمد ز باغ و کوچه ی ما رد نشد
عندلیبان غزلخوان را چه کاری با غم است
شور و شوقی نیست وقتی نیستی ای مهربان
سینه ی بی کینه ام بی تو سرای ماتم است
روی ماهت تا به کی پنهان بماند، جلوه کن
بی تو در سیاره ی ما مهربانی ها کم است
خرّم آن روزی که می آیی و یک لبخند تو
بر تمام زخم های کهنه ی ما مرهم است
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم آبان ۱۳۹۰ ساعت 22:40 توسط حاجی
|