كتاب مبين
ماه تابنده بود، بنده آن نور جبين
مهر رخشنده به جز غرّه نيكوى تو نيست
خضر عمرىست كه سرگشته كوى تو بود
چشمه نوش، به جز قطرهاى از جوى تو نيست
نيست شهرى كه زآشوب تو، غوغايى نيست
محفلى نيست كه شورى زهياهوى تو نيست
(مفتقر) در خم چوگان تو گويى، گوييست!
چرخ با آن عظمت نيز به جز كوى تو نيست
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۰ ساعت 10:5 توسط حاجی
|