ماه تابنده بود، بنده آن نور جبين

مهر رخشنده به جز غرّه نيكوى تو نيست

خضر عمرى‏ست كه سرگشته كوى تو بود

چشمه نوش، به جز قطره‏اى از جوى تو نيست

نيست شهرى كه زآشوب تو، غوغايى نيست

محفلى نيست كه شورى زهياهوى تو نيست

(مفتقر) در خم چوگان تو گويى، گوييست!

چرخ با آن عظمت نيز به جز كوى تو نيست‏