کی پیر میشویم
به پسر توصیههایی ارائه کردم که چطور یک پرستار را وارد خانه مادرش کند. او عاشق پسرش بود و ممکن بود فقط به خاطر او هم که شده اینکار را امتحان کند، نه فقط به خاطر اینکه پیر شده است و به آن احتیاج دارد.
آیا این مشکل شما هم هست؟ خیلی از آدمها اینطور هستند. در زیر کمکتان می کنیم بتوانید طوری با والدینتان برخورد کنید که کمک شما را بپذیرند.
از رویکرد "فقط به خاطر من" استفاده کنید. اگر موضوع را بعنوان راهی برای آرامش خاطرتان مطرح کنید نه سن والدینتان، احتمالاً موثر خواهد بود.
نمیتوانید مجبورشان کنید. والدین پیرتان ممکن است قبول نکنند که دیگر تنها زندگی نکنند، حتی اگر امن نباشد. اگر به توانایی خودمان برای وادار کردن عزیزانمان برای اینکه به حرفمان گوش دهند، ایمان داشته باشیم، میتوانیم گاهیاوقات از خطرات واقعاً جدی جلوگیری کنیم.
به قدرت صبر و پشتکار ایمان داشته باشید. مقابله کردن با انکار والدینمان ممکن است خیلی سخت باشد اما گاهیاوقات والدین به این دلیل که پشت انکارشان میدانند که حق با شماست، کوتاه میآیند. صبر داشته باشید، صبر. همان پیام با زبانی نرمتر و مهربانتر اگر به اندازه کافی تکرار شود عمل خواهد کرد.
اگر والدین پیرمان بالا رفتن سن خود و پیر شدنشان را قبول نمیکنند، نباید زیاد تعجب کنیم. خود ما هم همینطور هستیم. "شصت سالگی، چهلسالگی جدید است!" این دقیقاً همان حرفی بود که وقتی شصت سالم شد زدم.
والدین ما نمیخواهند کنترل زندگیشان را از دست بدهند، و برای خیلیها پیر شدن دقیقاً به همین معناست. اما قرار نیست که اینطور باشد. من فکر میکنم عادت خیلی خوبی است که درمورد نقاط مثبت پیری حرف بزنیم.
میتوانیم والدینمان را متقاعد کنیم که میخواهیم به همان اندازه قبل روی زندگیشان کنترل داشته باشند چون به سن و خرد آنها احترام میگذاریم. و باید به سن و خرد خودمان هم احترام بگذاریم. این به آن معنا نیست که کرم ضدچروک را دور بیندازیم. حتی 100 سالهها هم دوست دارند خوب به نظر برسند.
هیچکس در مدرسه به ما یاد نمیدهد که چطور والدین پیرمان را راضی کنیم ضعیفتر شدن خود را بپذیرند و اجازه دهند به آنها کمک کنیم. من باور دارم که هرکدام از ما میتوانیم یاد بگیریم که چطور این کار را بکنیم و به نحو احسن از والدینمان مراقبت کنیم.