آنكه من آرام جان ميگويمش
نامة شوق مرا از سَر بگير اي قلم مثل كبوتر پَر بگير
جامة خود را از شوق او بدر جمكران ميآيد آن زيبا پسر
آنكه من آرام جان ميگويمش جمعهها در جمكران ميجويمش
مينويسم نامهاي از اشك و آه تا شبي در جمكران ريزم به چاه
چون چراغ مهدي اينجا سوخته جمكران را شمع او افروخته
جملة ما شيعيان ديوانهايم جمكران شمعست و ما پروانهايم
ميدمد چون كورة آهنگران در دل هر شيعهاي يك جمكران
شيعه شوق جمكران دارد به سَر شيعه يعني جمكران دَر بدر
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 19:19 توسط حاجی
|